این طرز تلقی اگرچه چندان موجه به نظر نمیرسد، اما حتی اگر درست باشد، باز باید گفت که بیادبی هم آدابی دارد که رعایتاش رسیدن به نتیجه را آسان میکند و رعایت نکردنش، گرههای قبلی را محکمتر میکند. شما با آداب بیادبی چقدر آشنایی دارید؟
توی خانه یک حرفی زدهاید که به خواهرتان برخورده. یکی دو ساعتی گذشته و حالا او از دستتان حسابی دلخور است. سگرمههایش رفته است تو هم و لام تا کام با شما حرف نمیزند. انگار منتظر است بروید از او عذرخواهی کنید. از آن طرف، شما هم خیال میکنید حق با خودتان است.
حتی خیال میکنید حق داشتهاید بدتر از آنچه را که گفتهاید به زبان بیاورید و خواهرتان هم حقش است این حرفها را بشنود. با تمام این تفاصیل، باز هم خوشتان نمیآید ماجرا همینطوری پیش برود. دنبال یک تدبیری یا ترفندی میگردید که همه چیز را سر و سامان بدهید و وضعیت را سفید کنید. اما چه تدبیری؟ کدام ترفند؟ 1 یا 2 یا 3 یا 4؟
1 ـ میروید سراغ خواهرتان و به او میگویید: «دفعة قبل را یادت هست؟ یا آن دفعة قبلتر؟ تو دقیقا مشابه همین حرفها را به من زدی، اما من اینقدر دلخور نشدم. چطور وقتی تو حرف میزنی، من نباید اعتراض کنم، اما وقتی من حرف میزنم تو حق داری قهر کنی و...؟»
2 ـ تصمیم میگیرید محکم برخورد کنید. با عصبانیت از جایتان بلند میشوید و در را محکم به هم میکوبید و فریاد میزنید که: «بس کن دیگه، همیشه همین جوریه، آخرش همة تقصیرها را میاندازی گردن من!»
3 ـ سعی میکنید مسیر بحث را نبندید و آرامآرام راهی برای گفتوگو باز کنید. وقتی موفق به انجام این کار شدید، به او میگویید که چه چیزی باعث شده شما یک چنین حرفی را به زبان بیاورید. سعی میکنید تفکرات و احساساتتان را ساده و صمیمی برای او تشریح کنید .
4 ـ تصمیم میگیرید ورق را برگردانید. به همین خاطر، برخلاف آنچه در قلبتان میگذرد، میروید سراغ خواهرتان و به او میگویید: «راستش من توی این مدت، حسابی با خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که در اظهارنظرهایم زیادهروی کردم.»
بعدش هم یک دروغ مصلحتی به او میگویید و قضیه را فیصله میدهید: «من قبول دارم که اشتباه از طرف من بوده و حالا از تو عذرخواهی میکنم و میخواهم راهی پیش پایم بگذاری تا اشتباهام را جبران کنم.»
بر سر چهارراهی
تا اینجای کار، دیدید که یک موقعیت هست و چهارگزینه برای انتخاب. حالا انتخاب شما کدام است؟ راستش، شما اگر مطابق هر یک از چهار گزینة بالا رفتار کنید، روانشناسان دربارة شما قضاوتهایی میکنند و راهکارهایی برای بهبود اوضاعتان پیشنهاد میکنند که چند نمونهاش را به همان ترتیب بالا (از 1 تا 4) در زیر میبینید:
1ـ شما از آن آدمهایی هستید که توی هر بحثی فقط دنبال یک هدفاند: «بحث را به نفع خود تمام کردن.» این مهمترین هدف شماست و دست به هر کاری میزنید تا به این هدف برسید. نتیجة کارتان هم معمولا این میشود که در هر بحثی، طرف مقابلتان را آزردهخاطر میکنید و یا فرو میبَریدش توی لاک دفاعی و وادارش میکنید به عقبنشینیِ کلامی.
2 ـ شما آدمی هستید که وقتی در روند یک بحث، احساس شکست میکنید کنترل خودتان را از دست میدهید و شروع میکنید به داد و فریاد و انواع و اقسام پرخاشگریهای کلامی و رفتاری. اگر چنین شخصیتی دارید، بهترین تمرین برای شما رهاسازی عضلانی (ریلکسیشن) است و اگر از مشورت یک روانپزشک یا روانشناس هم استفاده کنید که چه بهتر.
3 ـ شما از آن آدمهایی هستید که از مهارتشان در سخنوری برای رفع مشکلشان در هر بحثی استفاده میکنند. این کار نه تنها عیبی ندارد، بلکه خیلی هم خوب است، اما همیشه یک خطر هست که شما را تهدید میکند: «بیاعتنایی به قدرت شنیدن.» گاهی همین که شما موقعیت سخن گفتن را برای طرف مقابل آماده کنید، کافی است تا مشکل از بیخ و بن حل شود.
گاهی طرف مقابلتان فقط دلش میخواهد حرفش را به طور کامل بیان کند و دوست دارد شما حرفش را به طور کامل بشنوید. همین. هر چقدر هم که در یک بحث، خوب و مؤثر حرف بزنید و بحث را اداره کنید؛ باز هم بهتر است که از متکلم وحده بودن دست بردارید و بگذارید طرف مقابلتان هم حرفش را بزند و شما گاهی فقط گوش کنید.
4 ـ شما آدمی هستید که در هر بحثی کوتاه میآیید و سعی میکنید قضیه فیصله پیدا کند و مشاجرهای درنگیرد. به همین دلیل، یا اصلا بحث را شروع نمیکنید و یا اگر هم شروع کنید، به پایان نمیرسانیدش، از ترس این که مبادا کار به جاهای باریک بکشد. بهترین تمرین برای شما این است که مهارتهای حرف زدن را خوب یاد بگیرید.
از عباراتی نظیر: «من فکر میکنم، من احساس میکنم» و امثالهم برای بیان احساسات درونیتان استفاده کنید و برای رسیدن به یک نتیجة مسالمتآمیز و منطقی در خلال یک بحث تلاش کنید.
لابد خودتان هم متوجه شدهاید که از بین چهار گزینة بالا، روانشناسان ترجیح میدهند گزینة سوم را ـ البته با حذف و اضافات مختصری ـ به شما توصیه کنند.
از بحث تا سلامت
جان گاتمن، یکی از محققان دانشگاه واشنگتن که بیش از 25 سال روی «شیوههای مباحثه» تحقیق کرده و مطلب نوشته، معتقد است: «اگرچه ظاهرا موضوع بحث، مهمترین چیزی است که در یک بحث وجود دارد، اما واقعیت این است که آن روشی که شما با هم بحث میکنید، تعیینکنندهترین عامل است برای این که پیشبینی کند آیا بحث شما به نتیجه مطلوبی میرسد یا نه.»
جان گاتمن در یکی از تحقیقاتش، از 90 زوج جوان و تازه ازدواج کرده تقاضا کرد تا دربارة مهمترین موضوعات مورد اختلافشان با هم بحث کنند. بعد، فیلمهای ضبط شده این مباحثات را بررسی کرد و آنها را از نظر استانداردهای رفتاری مثبت و منفی در طول بحث با هم مقایسه کرد. استانداردهای مثبت او در یک بحث عبارتاند از:
«موافقت با نقطهنظر همسر، پذیرش مسؤولیت، رسیدن به یک نقطه نظر مشترک»
او در طیف منفی قضیه هم این ویژگیها را مد نظر قرار داد:
«لجاجت، حرف حق را قبول نکردن، سرزنش کردن، انتقاد مخرب»
قبل و بعد از بحث، فشار خون افراد اندازهگیری شد و آزمایشهای خونی سادهای برای تعیین سطح ایمنی بدن آنها به عمل آمد. نتیجه این شد که دارندگان ویژگیهای منفی، بعد از بحث با همسرشان، هم فشار خونشان بالا رفته بود هم سطح ایمنی بدنشان افت کرده بود.
گاتمن به همین دلیل گفت: «ما در هر بحثی، دو نوع ویژگی اخلاقی داریم که نتیجة بحث را تعیین میکند: مثبت و منفی. رفتارهای مثبت، سازندهاند و کمک میکنند بحث به سمت یک نتیجهگیری منطقی پیش برود و عصبانیت و دلخوری کمتری به وجود میآورند. و از آن طرف، رفتارهای منفی، هم مخل سلامت جسماند، هم مخل سلامت روان و هم این که مانع نتیجهگیری بحثاند.»
اصول یک بحث سالم و سازنده
1 ـ متمرکز بحث کنید
موضوع اصلی بحث را فراموش نکنید. روی موضوع متمرکز شوید و حاشیه نروید. ضمنا مشکلاتتان را با طرف مقابل بحث، باید یکییکی حل کنید، نه همه را یکجا و با هم. خارج شدن از موضوع اصلی و مطرح کردن همزمان تمام گلایهها با همدیگر، هم به نتیجة بدی ختم میشود، هم این که واقعا بیرحمانه است. یک زن و شوهر را تصور کنید که دارند با هم بحث میکنند.
زن هدفش این است که سهم مرد را در انجام امور منزل افزایش بدهد، اما از بحث متمرکز خارج میشود و طبیعتا جواب خوشایندی هم در انتظارش نیست: «... تمام کارهای خانه با من است. تو واقعا آدم تنبلی هستی. من آدمی به این تنبلی در همة عمرم ندیدهام. نه اهل کار و زندگی هستی، نه اهل گردش و تفریح. زندگی با تو واقعا جهنم است...»
2 ـ خوب بشنوید
حرف دیگری را قطع کردن، یکی از شایعترین اتفاقاتی است که در طول یک مشاجره رخ میدهد. توی یک بحث، هر کسی دلش میخواهد وقتی حرف میزند این اجازه را داشته باشد که جملهاش را تمام کند. همه دلشان میخواهد حرفهایشان شنیده و فهمیده شود و در غیر این صورت احساس ناخوشایندی بهشان دست میدهد و دستیابی به نتیجة مطلوب، خیلی دیرتر و سختتر حاصل میشود.
3 ـ حرف حق را قبول کنید
توی یک بحث، زیاد اتفاق میافتد که آدم یک حرف درست را میشنود و حس میکند حق با طرف مقابلاش است، اما روی حرف خودش اصرار میکند و در مقابل حرف مخالف، مقاومت میکند.
اگر بتوانید بر این مقاوت بیهودهتان غلبه کنید و در خلال یک مباحثه به اشتباهتان، حتی روی یک اشتباه جزئی در یک بحث کلی، اعتراف کنید و اجازه بدهید بحث در مسیر درستی پیش برود، فضای گفتوگو را بسیار صمیمانهتر و نتیجهبخشتر خواهید کرد. ضمن این که خودتان را هم از قید و بند تعصبهای خام و بیهوده نجات میدهید.
4 ـ با سیاست انتقاد کنید
هر انتقادی را که خواستید به زبان بیاورید، یک بار توی ذهنتان مرور کنید و ببینید آیا میشود این انتقاد را به شکل یک تقاضا مطرح کرد یا نه. مثلا به جای این که به طرف بگویید او در هفتة گذشته چه کاری را اشتباه انجام داده (تا او هم در لاک دفاعی فرو برود و مسیر بحث را ببندد) بهتر است به او بگویید که شما دوست دارید او در هفتة آینده چطور رفتار کند.
با این شیوه، اگر چه شما تقریبا همان مضمون اول را به طرف مقابلتان میگویید، ولی حرفتان را به شیوهای بیان کردهاید که هم نتیجهبخشتر است، هم خیلی کمتر باعث دلخوری طرف مقابلتان میشود. تقاضای مؤثر، تقاضایی است که عزم طرف مقابل را برای انجام درخواست شما جزم کند.
5 ـ تمیز بحث کنید:
هر آدمی ممکن است نقطه ضعفی داشته باشد. این که ما توی یک بحث از موضوع اصلی منحرف شویم و برای برندهشدن در بحث دقیقا روی نقطه ضعف طرف مقابلمان انگشت بگذاریم، کار سادهای است اما رذیلانه و غیراخلاقی است.
کثیف بحث کردن، اگر چه شاید عجالتا ما را به نتیجة دلخواهمان برساند، اما کمکم باعث میشود حرف حقمان هم بیخریدار شود و در ضمن، سطح سلامت روانمان هم افت کند و بشویم منبع انرژی منفی.